Saturday, June 30, 2007

"Facts"

Hello all,
These are the number of “freeky facts” I found somewhere that some I liked, some I believed, some I couldn’t have noticed and some made me think. The source may be not reliable, but it is worth going through them. Hope you like them:

Pearls melt in Vinegar
مروارید در سرکه آب می شود.
It’s possible to lead a cow upstairs… but not downstairs.
می شود یک گاو را به طرف بالای پله ها کشاند، ولی به پایین نه.

The sentence “The quick brown fox jumps over the lazy dog.” uses every letter in the alphabet.

“Stewardesses” is the longest word that is typed with only the left hand.

A duck’s quack never echoes and no one knows why.
صدای اردک هیچ وقت اکو دار نمی شود و کسی هم دلیلش را نمی داند.

111,111,111 x 111,111,111 = 12,345,678,987,654,321

You can’t kill yourself by holding your breath.
با حبس کردن نفس خود در سینه، نمی شود خودکشی کرد.

In ancient Egypt, priests plucked every hair from their bodies, including their eyebrows and eyelashes.
در مصر باستان، کشیشها تمام موهای بدن، من جمله ابروها و مژه های خود را، می چیدند.

A crocodile can not stick its tongue out.
کروکدیلها نمی توانند زبان درازی کنند.

All polar bears are left-handed.
تمام خرسهای قطبی چپ دست هستند.


Some lions mate over 50 times a day.
برخی از انواع شیرها تا 50 بار در روز جفت گیری می کنند.

The cruise liner, Queen Elizabeth II, moves only six inches for each gallon of diesel that it burns.
موتر کروز با نام "ملکه الیزابت دوم" در هر 15 سانتیمتر یک گلن دیزل مصرف می کند.

33% of all Americans flush the toilet while they are on it.
یک سوم امریکایی ها ذخیره آب تشناب (فلش تنک) را وقتی روی سنگش (کمد) نشسته اند خالی می کنند.

New Zealand was the first country in the world to give women the right to vote, in 1893.
زیلاند نو اولین کشوری بود که در سال 1893 حق رأی دهی را به زنان داد.

Bruce Lee was so fast that they had to actually SLOW a film down so you could see all of his moves. That’s the opposite of the norm.
به قدری حرکات "بروس لی" تیز و تند بود که مجبور بودند، بر خلاف معمول، سرعت فلم را کاهش دهند تا ما بتوانیم تمام حرکاتش را ببینیم.

Humans and dolphins are the only species that have sex for pleasure.
انسانها و دولفینها تنها موجوداتی هستند که برای لذت دست به آمیزش جنسی می زنند.

Sunday, June 10, 2007

تفکر و جنون

موضوع دو نیمکره ای بودن مغز هر انسان در فلم ایرانی "آتش بس" به گونه ای نسبتاً مشخص بیان شد، طوری که نتیجه گیری داستان فلم به تلاش برای آشتی دادن این دو نیمه بستگی پیدا می کند. طرف چپ مغز عهده دار فعالیت های منطقی، زبان، محاسبه، تجزیه و تحلیل می باشد و نیمه ی راست بیانگر احساسات، موسیقی و رنگها، و داستان از قراری است که شخصیتهای اصلی فلم، هر دو مهندس، بنا به گفتۀ مشاور خانواده، احساسات و عواطف خود را به هر دلیلی کنار گذاشته اند و نیاز به پردازش و توجه بیشتر به این دو طفل "پنج ساله" دارند تا او را رشد دهند و بلاغت هر دو "طفل" با اختتام مشاجره های لفظی و بعضاً فیزیکی این ذوج روبرو می شود.

هر چند که داستان جنبه ای کمدی داشته و شاید برداشت علمی و روانشناختی از آن هدف فلمنامه نویس نبوده باشد، ولی مطالعاتی در مورد این دو نیمکرۀ شگفت انگیز اخیراً ذهن من را به خود مشغول ساخته که در رفتار و طرز برخورد اطرافیانم پنهان شده است.

برخی مطالب علمی در همین مورد به موضوع دیگری نیز اشاره دارد که ادعا دارد فعال و یا غیر فعال بودن هر یک از این دو نیمه خاصیتی ذاتی دارد. بدین معنی که غالباً طرف سمت راست مغز اناث در تکاپو بیشتری است، فلهذا ایشان از عواطف و احساسات برای تصمیم گیری استفاده می کنند و از سوی دیگر طرف چپ که در انجام حساب و کتاب نقش عمده ای را ایفا می کند، در مردها بارزتر و فعالتر دیده شده است. گستاخی علم تا حدی پیشروی کرده که بعضی از افکار و برخورد ها را مختص به زنان و یا مردان پنداشته است. مثلا در سایتی خواندم که اگر شما یکی از دو نفری باشید که یک 50 افغانی را با هم یافت می کنند، و شما تنها به نیم آن، یعنی 25 افغانی، قناعت کنید، در واقع رفتار "ذاتی" شما لب مرز زنانه و یا مردانه بودن "معلق" به سر می برد، و اگر هم از 25 افغانی کمتر را حق خود بدانید، امکان ندارد رفتار مردانه داشته باشید!

در جایی دیگر با روشی برای مشخص کردن چپ-مغزی یا راست-مغزی بودن آشنا شدم. البته دانشمند مورد نظر کمی از میانه روی کار گرفته و احتمال خطا در این روش را رد نمی کند، به خصوص برای چپ دستان. برای امتحان این موضوع شما تنها لازم است کف دستهای خود را به هم چسبانده و انگشتان را در هم قفل کنید. اگر انگشت شصت دست چپ روی دست راست قرار گرفت، این نشان دهندۀ راست-مغزی بودن شما، و برعکسش چپ-مغزی بودن شما هست.

صحت و یا سقم این یافته ها و نظریات در این مورد بماند برای پیشکسوتان علم و یا هم فالبینان محترم. ولی تبین این موضوع شاید بهانه ای خوبی باشد برای مهار احساسات و عقلانیت مفرط و یا همان عقلانیت کاذب. عقلانیت کاذب عبارت است از اقتصادی دیدن جهان، تن به مادیات دادن، بر عواطف انسانی و ذاتی پا گذاشتن، قرابانی ساختن شادی دم حاضر برای "آسایش فردا"، انعطافپذیری بیش از حد داشتن با هدف کسب مقامی بهتر، زیر پا گذاشتن اصول فردی و ....

و از طرفی دیگر، برخورد احساساتی و استفاد افراطی از عواطف در تصمیم گیری ها البته خالی از عیب نیست. پس از دوندگی های بسیار، کاغذبازی ها، از این دفتر به آن دفتر پشت یک امضا سراسیمه شدنها، و از شش خان رستم گذشتن، تصور کنید، شما یکی از درخواست دهندگان بورسیه دانشگاه آکسفورد هستید و برای گذراندن آخرین خان رستم، به مصاحبه دعوت شده اید. در بین راه پیرزنی که هر روز دلتان به او می سوخت را میبیند که پژمرده تر از همیشه، یک کوچه نرسیده به سفارت انگلیس کنار پیاده رو چمباتمه زده. شما حس می کنید شاید بزرگترین آرزویش درددل کردن باشد. در این صورت، حداقل به نظر من، انجام چنین کاری از منطق بدور است (هر چند اگر روزی مرگ راست-مغزی را احساس کنم، شاید گوش خود را پیرزن بسپارم).

شاید سلطۀ یک نیمکره بر دیگری در هر انسان وجود داشته باشد، ولی به عقیدۀ من، هیچ کس فاقد عاطفه و یا عقلانیت به دنیا نمی آید. بنابراین، هر انسان پس از شناخت ظرافتهای خود قدرت به ابصار کشیدن منطق و رشد احساساتش، و یا بر عکس، را دارا می باشد.

در این مورد بیشتر خواهم نوشت، و البته به راهنمایی ها و نظرات شما دوستان در این مورد درود خواهم گفت.

خوش باشید