Sunday, June 10, 2007

تفکر و جنون

موضوع دو نیمکره ای بودن مغز هر انسان در فلم ایرانی "آتش بس" به گونه ای نسبتاً مشخص بیان شد، طوری که نتیجه گیری داستان فلم به تلاش برای آشتی دادن این دو نیمه بستگی پیدا می کند. طرف چپ مغز عهده دار فعالیت های منطقی، زبان، محاسبه، تجزیه و تحلیل می باشد و نیمه ی راست بیانگر احساسات، موسیقی و رنگها، و داستان از قراری است که شخصیتهای اصلی فلم، هر دو مهندس، بنا به گفتۀ مشاور خانواده، احساسات و عواطف خود را به هر دلیلی کنار گذاشته اند و نیاز به پردازش و توجه بیشتر به این دو طفل "پنج ساله" دارند تا او را رشد دهند و بلاغت هر دو "طفل" با اختتام مشاجره های لفظی و بعضاً فیزیکی این ذوج روبرو می شود.

هر چند که داستان جنبه ای کمدی داشته و شاید برداشت علمی و روانشناختی از آن هدف فلمنامه نویس نبوده باشد، ولی مطالعاتی در مورد این دو نیمکرۀ شگفت انگیز اخیراً ذهن من را به خود مشغول ساخته که در رفتار و طرز برخورد اطرافیانم پنهان شده است.

برخی مطالب علمی در همین مورد به موضوع دیگری نیز اشاره دارد که ادعا دارد فعال و یا غیر فعال بودن هر یک از این دو نیمه خاصیتی ذاتی دارد. بدین معنی که غالباً طرف سمت راست مغز اناث در تکاپو بیشتری است، فلهذا ایشان از عواطف و احساسات برای تصمیم گیری استفاده می کنند و از سوی دیگر طرف چپ که در انجام حساب و کتاب نقش عمده ای را ایفا می کند، در مردها بارزتر و فعالتر دیده شده است. گستاخی علم تا حدی پیشروی کرده که بعضی از افکار و برخورد ها را مختص به زنان و یا مردان پنداشته است. مثلا در سایتی خواندم که اگر شما یکی از دو نفری باشید که یک 50 افغانی را با هم یافت می کنند، و شما تنها به نیم آن، یعنی 25 افغانی، قناعت کنید، در واقع رفتار "ذاتی" شما لب مرز زنانه و یا مردانه بودن "معلق" به سر می برد، و اگر هم از 25 افغانی کمتر را حق خود بدانید، امکان ندارد رفتار مردانه داشته باشید!

در جایی دیگر با روشی برای مشخص کردن چپ-مغزی یا راست-مغزی بودن آشنا شدم. البته دانشمند مورد نظر کمی از میانه روی کار گرفته و احتمال خطا در این روش را رد نمی کند، به خصوص برای چپ دستان. برای امتحان این موضوع شما تنها لازم است کف دستهای خود را به هم چسبانده و انگشتان را در هم قفل کنید. اگر انگشت شصت دست چپ روی دست راست قرار گرفت، این نشان دهندۀ راست-مغزی بودن شما، و برعکسش چپ-مغزی بودن شما هست.

صحت و یا سقم این یافته ها و نظریات در این مورد بماند برای پیشکسوتان علم و یا هم فالبینان محترم. ولی تبین این موضوع شاید بهانه ای خوبی باشد برای مهار احساسات و عقلانیت مفرط و یا همان عقلانیت کاذب. عقلانیت کاذب عبارت است از اقتصادی دیدن جهان، تن به مادیات دادن، بر عواطف انسانی و ذاتی پا گذاشتن، قرابانی ساختن شادی دم حاضر برای "آسایش فردا"، انعطافپذیری بیش از حد داشتن با هدف کسب مقامی بهتر، زیر پا گذاشتن اصول فردی و ....

و از طرفی دیگر، برخورد احساساتی و استفاد افراطی از عواطف در تصمیم گیری ها البته خالی از عیب نیست. پس از دوندگی های بسیار، کاغذبازی ها، از این دفتر به آن دفتر پشت یک امضا سراسیمه شدنها، و از شش خان رستم گذشتن، تصور کنید، شما یکی از درخواست دهندگان بورسیه دانشگاه آکسفورد هستید و برای گذراندن آخرین خان رستم، به مصاحبه دعوت شده اید. در بین راه پیرزنی که هر روز دلتان به او می سوخت را میبیند که پژمرده تر از همیشه، یک کوچه نرسیده به سفارت انگلیس کنار پیاده رو چمباتمه زده. شما حس می کنید شاید بزرگترین آرزویش درددل کردن باشد. در این صورت، حداقل به نظر من، انجام چنین کاری از منطق بدور است (هر چند اگر روزی مرگ راست-مغزی را احساس کنم، شاید گوش خود را پیرزن بسپارم).

شاید سلطۀ یک نیمکره بر دیگری در هر انسان وجود داشته باشد، ولی به عقیدۀ من، هیچ کس فاقد عاطفه و یا عقلانیت به دنیا نمی آید. بنابراین، هر انسان پس از شناخت ظرافتهای خود قدرت به ابصار کشیدن منطق و رشد احساساتش، و یا بر عکس، را دارا می باشد.

در این مورد بیشتر خواهم نوشت، و البته به راهنمایی ها و نظرات شما دوستان در این مورد درود خواهم گفت.

خوش باشید

3 comments:

Anonymous said...

salam khobi yadet bashe mesle yaro mitoni dactare khobi bashi ama bayad cachal bashi.ali midoni cheghadr hal mide az labe khodet payam bezaram.

Anonymous said...

salam Ali,
cheqadar qashang wa khob naweshti.. hamisha benavis lotfan.

Anonymous said...

salam ajiiiiiiiiiiiiiiiii
ma raftim va omadim shoma chera rafti na............
bivafahi bivafahi kojahiiiiiiiiiiii